-
سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۳۹ ق.ظ
-
۷۳۸
نقد و بررسی کتاب مرگ فروشنده
زمانیکه در دههی 30 و 40 میلادی زندگی آمریکایی و نظام سرمایهداری به عنوان تنها مسیر خوشبختی در جهان تبلیغ میشد، کسی فکر نمیکرد که در آینده چه مشکلاتی برای قشر متوسط و پایین جامعه به بار میآورد. رویای آمریکایی خیلی زود ماهیت اصلی خود را به مردم نشان داد.
در جامعهای که هر روز به مردم القا میشد که با سخت کوشی میتوانند به هر آرزویی که دارند برسند و ثروتمند شوند؛ به مروز زمان مردم دیگر برای لذت بردن از زندگی تلاش نمیکردند بلکه برای ثروت بیشتر و افزایش سرمایه خود، وارد یک مسیر بی انتها میشدند که حرص و طمع برای آن هیچ پایانی را نگذاشته بود. پس از مدتی، افراد دیگر از زندگی خود رضایتی نداشتند و جامعه به سمت نا امیدی میرفت.
آرتور میلر با خلق نمایشنامه مرگ فروشنده در دورهای که همگان شیفته ظاهر جذاب نظام سرمایهداری بودند به باطن آن و مشکلاتی که در آینده پیش میآورد، پی برد. او نمایشنامهای در نقد نظام سرمایه داری نوشت. ویلیِ نماد تمام انسانهایی است که تمام عمر تلاش کردند تا به خوشبختی برسند غافل از آنکه خوشبختی همان روزهایی بود که از دست رفت.
خلاصهای از داستان مرگ فروشنده
شخصیت اصلی داستان ویلی بازاریاب کهنهکاری است که در گذشته در کار خود بسیار هم موفق بوده است اما الان در دوران کهنسالی متوجه میشود که مثل گذشته توان کار کردن ندارد. آخرین بار که ویلی برای بازاریابی حرکت میکند بدون هیچ فروشی خیلی زود به خانه برمیگردد.
لیندا همسر او قصد دلداری به او دارد اما ویلی مثل یک شکست خورده او را رها میکند و به آشپزخانه میرود. ویلی به دلیل شرایط سختی که تحمل میکند دچار زوال عقلی نیز شده است و در خاطراتش نیز سیر میکند.
بیف و هپی فرزندان او هستند که آنها هم موفق نشدند. بیف، پسر بزرگ او بیشتر از همه در جریان مشکلات پدرش است و بیشترین مخالفت را با او دارد. دلیل مخالفتهای او هم این است که، زمانی که در مسابقات مدرسه شکست میخورد برای دلداری نزد پدرش میرود اما او را با زنی تنها مییابد. بعد از این حادثه قهرمانی که از پدرش در ذهن بیف ساخته شده بود به یک باره ویران میشود.
در این بین، تنها کسی که همچنان دوستی صمیمانهای با ویلی دارد، چارلی است که گاهی اوقات با هم مثل گذشته بازی و صحبت میکنند. ولی پسر چارلی برخلاف بیف وکیل موفقی شده است که با اعتماد به نفس در بحثها شرکت میکند. ویلی به دفتر رییسش میرود تا با او درباره مشکلاتش صحبت کند و از او درخواست شغلی راحتتر کند اما رییس به راحتی او را اخراج میکند. اینجاست که به خاطر میآورد که برادرش بن به او پیشنهاد کرده بود که با هم به خارج بروند و کاری را شروع کنند ولی ویلی به او پاسخ داده بود که کار خوبی دارد و در همین نیویورک هم میتواند ثروتمند شود.
همچنین به خاطر آورد که دستفروش دورهگرد 84 سالهای چقدر راحت با یک تلفن از اتاق هتلش خرج زندگیاش را در میآورد. بن اما الان بسیار ثروتمند شده و پیشنهاد کار جدید هم به ویلی داده است. همزمان با شکست ویلی، بیف هم که برای شغل جدید و ایده پولدار شدنش برنامهریزی زیادی کرده است در آن شکست میخورد. ویلی متوجه میشود که خانواده او همگی شکست خوردهاند و ادامه این مسیر غیر ممکن است. او برای فرار از این وضعیت سخت، تصمیمی عجیب میگیرد....
آرتور میلر؛ نویسنده ضد سرمایهداری
آرتور میلر نمایشنامهنویس، نویسنده و از چهرههای برجسته قرن بیستم ادبیات آمریکاست. او از خانوادههای مهاجر لهستانی است. زمانی که سن کمی داشت با خواندن کتاب «برادران کارامازوف» از «داستایوفسکی» علاقمند به نویسندگی شد و در دانشگاه میشیگان شروع به تحصیل رشته روزنامهنگاری کرد. پس از آن مشغول به همکاری با یک گروه نمایشی شد که برنامههای رادیویی در شبکههای NBC و CBS اجرا میکردند.
«مردی که بخت یارش بود» اولین نمایشنامه میلر بود که موفقیت چندانی نداشت و خیلی زود از روی صحنه برداشته شد. اما بعد از آن، او با خلق نمایشنامه «تمام پسران من» توانست قدرت نویسندگی خود را به نمایش بگذارد و جوایز «انجمن منتقدان ادبیات نمایشی نیویورک» و « جایزه تونی بهترین نمایشنامه» را از آن خود کند. برای نوشتن نمایشنامه «جی جو» مدتی را در اردوگاه نظامی گذراند تا بتواند اطلاعاتی درباره قصه کتاب جمع آوری کند.
پس از آن، به سراغ نوشتن رمان رفت و اولین رمان خود «کانون» را در نفی فاشیسم نوشت. در سال 1949 مشهورترین اثر خود را با نام مرگ فروشنده خلق کرد که یکی از افتخارات ادبی قرن بیستم آمریکا قلمداد میشود.
از آنجاییکه درونمایه داستان مرگ فروشنده ضد سرمایهداری است لذا آرتور میلر مجبور به ترک وطن شد و اقامت در پاریس را انتخاب کرد. دیگر اثر او که دارای پس زمینهی سیاسی است نمایشنامه «بوته آزمایش» است. «بوته آزمایش» در نقد دوران «مک کارتیسم» است و از فضای خفقان آن دوران انتقاد میکند و موفق به دریافت جایزه «آنتونت پری» شد.
این نمایشنامه رکورد دار تعداد دفعات اجرا در بین تمام آثار آرتور میلر است. پس از اجراهای «بوته آزمایش» هیئت رسیدگی به نفوذ کمونیسم در آمریکا، میلر را مورد بازجویی قرار داد و او اعتراف کرد که در جلساتی شرکت داشته است اما اسم دیگر اعضای گروه را افشا نکرد. آرتور میلر به همراه «تنسی ویلیامز» و «ادوارد آلبی» به عنوان بزرگترین نمایشنامهنویسان واقع گرا بعد از جنگ جهانی دوم شناخته میشوند.
نقد مرگ فروشنده، نفی سرمایهداری
نکته مشترک در تمام آثار میلر، آشکار کردن جامعهای رو به زوال و نابودی است. «مرگ فروشنده» اگرچه در زمان بسیار کوتاهی نوشته شده است اما 10 سال ذهن میلر را مشغول خود کرده بود و آن را در سر پرورانده بود.
میلر درباره نمایشنامه مرگ فروشنده اینگونه میگوید: «اصلا پیشبینی نمیکردم که مرگ فروشنده به چنین شهرتی دست یابد.» شاید شهرت زیاد این اثر درونمایه آن باشد که فاصله میان واقعیت زندگی، آرزوها و سرخوردگی افراد از این فاصله را توصیف میکند. ویلی که همیشه فکر میکرد با تلاش بسیار خود میتواند ثروتمند و خوشبخت شود در شصتسالگی که با واقعیت زندگی خود روبرو میشود نا امیدی و زوال عقلی را تجربه میکند و برای رهایی از واقعیت به گذشته پناه میبرد.
میلر با نوشتن نمایشنامه مرگ فروشنده و درون مایه آن موفق به دریافت «جایزه پولیتزر نمایشنامه» شد. کتاب مرگ فروشنده با ترجمه عطاالله نوریان توسط نشر قطره منتشر شده است. این کتاب هم اکنون قابل خرید و دانلود در اپلیکیشن و سایت فیدیبو است.
اقتباسهای ادبی از داستان مرگ فروشنده
با توجه به شهرت کتاب و مضمون آن، تاکنون اقتباسهای ادبی بسیاری از متن نمایشنامه شده است. 12 فیلم، تئاتر و سریال تاکنون بر اساس کتاب مرگ فروشنده ساخته شدهاند که به زبانهای مختلف و در کشورهای گوناگون اجرا شدهاند.
یکی از آخرین آثاری که اقتباسی از مرگ فروشنده بوده است فیلم «فروشنده» ساخته «اصغر فرهادی» است که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان نیز شد. در فیلمنامه فروشنده ارجاعات زیادی به نمایشنامه آرتور میلر شده است. به عنوان مثال شروع بحران هر دو داستان با حضور زنی بدکاره اتفاق میافتند. پیرمرد که به شخصیت زن فیلم فروشنده تعرض میکند پیرمردی دست فروش و دورهگرد به مانند ویلی داستان مرگ فروشنده است. در فیلم فروشنده شخصیتهای اصلی داستان، در حال اجرای نمایشنامه مرگ فروشنده هستند و دو شخصیت اصلی داستان دقیقا نقشهای ویلی و لیندا را ایفا میکنند.
در بخشهایی از کتاب میخوانیم
پردهی یکم
صحنه تاریک و آرام است. صدای فلوت که گویی از فضای خارج صحنه نواخته میشود، به گوش میرسد. آهنگی دلپذیر و کوتاه است که انسان را به یاد افق دوردست و درختان و چمن سبز میاندازد.
پرده بالا میرود.
در ابتدا فقط ساختمان بیقوارهی کشتی مانندی که نور کبود شب بر آن میتابد، به چشم میخورد. اکنون واضحتر میشود. لبهی شیروانی پشت بام و پنجرهی بلند زیر آن را میتوان دید. در طبقهی دوم، دو تخت خواب دیده میشود. اینجا یک خانه است، یا بهتر بگوییم استخوان بندی خانهای است که از آن اتاق خواب طبقهی بالا و در طبقهی اول آشپزخانه و پهلوی آن، اتاق خواب دیگری، به چشم میخورد. بین اتاقها دیواری نیست، و همه چیز را میتوان دید، درست همانطور که در دنیای خاطرات و رویاها، خانهها و اتاقهایی که در آن زندگی میکردهایم، صحبتها و فریادهایی را که دیوار بینشان حایل بود، بدون هیچ دیواری میبینیم و به خاطر میآوریم. پشت این خانه دیوارهای بلند آپارتمانها قرار دارد که تک و توکی پنجرههایشان روشن است. اما نه زیاد، چون شب از نیمه گذشته است.
نظیر این خانه در بروکلین، کلیولند یا دیترویت فراوان است. سالها پیش از این شهر نیویورک به قول ساکنانش محدود به چیزی مثل جبههی جنگ بود.
البته آن وقتها دور و بر نیویورک سرخپوستها نبودند. اما در برونکس پرتگاههای سنگی بود و در بعضی جاهای بروکلین جنگلهای انبوه روییده بود.
کسانیکه شب هنگام از محل کارشان در خیابان چهل و دوم توی ایستگاه پیاده میشدند، صدای گلوله تفنگ شکار سنجاب، شیههی اسبان در چراگاه و رایحهی خوشههای انگور را میشنیدند، و میتوانستند شکل خانههایشان را از دور ببینند.
در زیر زمین آن خانهها، گنجهها از مربا و کنسرو و رب گوجه فرنگی پر بود.
آنها گوجه فرنگیها را در زمینهای اطراف که مال خودشان نبود، عمل میآورند.
دانلود