-
سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۱۱ ب.ظ
-
۵۷۵
نقد و بررسی کتاب ارمیا
ادبیات مقاومت ژانر مهمی در ادبیات امروز ایران محسوب میشود. حفظ ارزشهای دفاع مقدس و انتقال آن به نسل جوانی که هیچ خاطرهای از دفاع مقدس ندارد و هرگز با جنگ و تبعات آن درگیر نبوده، رسالت مهمی است که برعهدهی نویسندگان امروز ایران است. هر سال کتابهای زیادی در این حوزه منتشر میشود که هرکدام از زاویهای به ماجرای جنگ میپردازد. رمان ارمیا اثر رضا امیرخانی رمانی است که از دید یک رزمندهی جنگ نوشته شده و به حالات روانی یک رزمنده پس از اتفاقاتی که در جبهه از سر گذرانده، پرداخته است. رمان امیرخانی برای همهی کسانی که میخواهند با روح جنگ تحمیلی آشنا شوند، انتخاب مناسبی است.
ادبیات مقاومت ژانر مهمی در ادبیات امروز ایران محسوب میشود. حفظ ارزشهای دفاع مقدس و انتقال آن به نسل جوانی که هیچ خاطرهای از دفاع مقدس ندارد و هرگز با جنگ و تبعات آن درگیر نبوده، رسالت مهمی است که برعهدهی نویسندگان امروز ایران است. هر سال کتابهای زیادی در این حوزه منتشر میشود که هرکدام از زاویهای به ماجرای جنگ میپردازد. رمان ارمیا اثر رضا امیرخانی رمانی است که از دید یک رزمندهی جنگ نوشته شده و به حالات روانی یک رزمنده پس از اتفاقاتی که در جبهه از سر گذرانده، پرداخته است. رمان امیرخانی برای همهی کسانی که میخواهند با روح جنگ تحمیلی آشنا شوند، انتخاب مناسبی است.
درباره داستان ارمیا؛ اولین اثر نویسنده «من او»
رمان ارمیا اولین رمان بلند رضا امیرخانی سال 1374 منتشر شد. ارمیا داستان یک سفر درونی است که در بستر اتفاقات سالهای پایانی جنگ ایران و عراق رخ میدهد. رضا امیرخانی با شخصیتپردازیِ دو شخصیتِ ارمیا و مصطفی که از دو بستر فرهنگی و خانوادگی مختلف و با نگاههایی متفاوت به زندگی، راهی جبهه جنگ میشوند؛ اثر ماندگاری از خود به جا گذاشته است. رمان ارمیا با وجود اینکه اولین کار نویسنده است و از لحاظ ساختاری با مشکلاتی مواجه است، اما به لحاظ محتوایی یکی از آثار خوب حوزهی ادبیات مقاومت به حساب میآید.
طرح جلد این کتاب که اثر «مجید کاشانی» است، اشارهی ضمنی به محتوای کتاب دارد. خود امیرخانی دربارهی کتابش گفته است:«علم می گوید: ماهی به خاطر دور شدن ازآب، به دلایل طبیعی می میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می کند که ماهی از بی آبی نمی میرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد! خشم...عجز...تنهایی...این ها لغاتی علمی نیستند. ارمیا ماهی بی دست و پای حلال گوشتی شده بود روی زمین!»
رمان ارمیا اولین رمان بلند رضا امیرخانی سال 1374 منتشر شد. ارمیا داستان یک سفر درونی است که در بستر اتفاقات سالهای پایانی جنگ ایران و عراق رخ میدهد. رضا امیرخانی با شخصیتپردازیِ دو شخصیتِ ارمیا و مصطفی که از دو بستر فرهنگی و خانوادگی مختلف و با نگاههایی متفاوت به زندگی، راهی جبهه جنگ میشوند؛ اثر ماندگاری از خود به جا گذاشته است. رمان ارمیا با وجود اینکه اولین کار نویسنده است و از لحاظ ساختاری با مشکلاتی مواجه است، اما به لحاظ محتوایی یکی از آثار خوب حوزهی ادبیات مقاومت به حساب میآید.
طرح جلد این کتاب که اثر «مجید کاشانی» است، اشارهی ضمنی به محتوای کتاب دارد. خود امیرخانی دربارهی کتابش گفته است:«علم می گوید: ماهی به خاطر دور شدن ازآب، به دلایل طبیعی می میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می کند که ماهی از بی آبی نمی میرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد! خشم...عجز...تنهایی...این ها لغاتی علمی نیستند. ارمیا ماهی بی دست و پای حلال گوشتی شده بود روی زمین!»
رسمالخط رضا امیرخانی در ارمیا
رضا امیرخانی رمان ارمیا را با رسمالخط مخصوص خودش نوشته است. برای مثال او در پایان کلماتی مانند «حتی» و «مصطفی» از الف استفاده میکند و آنها را به صورت «حتا» و «مصطفا» مینویسد. او در یکی از مصاحبههایش دربارهی این شیوهی نوشتن گفته است:« این رسم الخط در خود حرف دارد. ما زبانی داریم که اگر متوجه آن نشویم، رو به انقراض می رود و برای کمک به زبان، ما باید لغت سازی کنیم. و من سعی می کنم با این رسم الخط و ایجاد لغات جدید، به این امر کمک کنم.»
با وجود اینکه بیش از 20 سال از اولین انتشار رمان ارمیا میگذرد اما هنوزهم خوانندگان خود را دارد. «انتشارات سمپاد» وابسته به سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان که امیرخانی از فارغالتحصیلان آن است؛ برای اولین بار ارمیا را منتشر کردوو رضا امیرخانی در ابتدای رمان ارمیا، این کتاب را به «جواد اِژهای» ریاست سابق سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان ایران تقدیم کرده است. بعد از انتشارات سمپاد ناشران مختلفی رمان ارمیا را منتشر کردند، این رمان به چاپ بیست و پنجم رسیده و به زبانهای اردو، ترکی و عربی ترجمه شده است.
انتشارات افق آخرین انتشاراتی است که رمان ارمیا را تجدید چاپ کرده است. pdf رمان ارمیا را میتوانید در همین صفحه خرید و دانلود کنید.
رضا امیرخانی رمان ارمیا را با رسمالخط مخصوص خودش نوشته است. برای مثال او در پایان کلماتی مانند «حتی» و «مصطفی» از الف استفاده میکند و آنها را به صورت «حتا» و «مصطفا» مینویسد. او در یکی از مصاحبههایش دربارهی این شیوهی نوشتن گفته است:« این رسم الخط در خود حرف دارد. ما زبانی داریم که اگر متوجه آن نشویم، رو به انقراض می رود و برای کمک به زبان، ما باید لغت سازی کنیم. و من سعی می کنم با این رسم الخط و ایجاد لغات جدید، به این امر کمک کنم.»
با وجود اینکه بیش از 20 سال از اولین انتشار رمان ارمیا میگذرد اما هنوزهم خوانندگان خود را دارد. «انتشارات سمپاد» وابسته به سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان که امیرخانی از فارغالتحصیلان آن است؛ برای اولین بار ارمیا را منتشر کردوو رضا امیرخانی در ابتدای رمان ارمیا، این کتاب را به «جواد اِژهای» ریاست سابق سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان ایران تقدیم کرده است. بعد از انتشارات سمپاد ناشران مختلفی رمان ارمیا را منتشر کردند، این رمان به چاپ بیست و پنجم رسیده و به زبانهای اردو، ترکی و عربی ترجمه شده است.
انتشارات افق آخرین انتشاراتی است که رمان ارمیا را تجدید چاپ کرده است. pdf رمان ارمیا را میتوانید در همین صفحه خرید و دانلود کنید.
جوایز و افتخارات رمان ارمیا
تقدیر ویژه دومین دورهی کتاب سال دفاع مقدس، بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس 1376
تقدیر ویژه اولین دورهی جشنوارهی «فرهنگی هنری مهر»، دفتر نشر و تنظیم آثار امام خمینی 1378
کتاب برگزیدهی جشنواره «ادب و پایداری»، بیست سال ادبیات دفاع مقدس، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379
تقدیر ویژه دومین دورهی کتاب سال دفاع مقدس، بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس 1376
تقدیر ویژه اولین دورهی جشنوارهی «فرهنگی هنری مهر»، دفتر نشر و تنظیم آثار امام خمینی 1378
کتاب برگزیدهی جشنواره «ادب و پایداری»، بیست سال ادبیات دفاع مقدس، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379
خلاصه داستان ارمیا
داستان ارمیا در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق آغاز میشود. ارمیا پسری از خانوادهای ثروتمند و ساکن شمال شهر تهران است. او زندگی راحت و آرامی را گذرانده و دانشجوی رشتهی مهندسی عمران است. خانوادهی او میانهای با جنگ و فرهنگ جهاد که فضای غالب جامعه در آن روزهاست، ندارند. ارمیا برخلاف خانوادهاش به این مسائل اهمیت میدهد.
زمستان 66 او تصمیم میگیرد بدون اطلاع خانوادهاش به جبهه برود. ارمیا به یکی از مراکز ثبت نام در جنوب شهر میرود و تقاضای اعزام به جبهه میکند. همانجا با مصطفی آشنا میشود. مصطفی پسری هم سن و سال اوست که در جنوب شهر ساکن است و در مغازهی رادیو تلویزیون فروشی پدرش کار میکند. ارمیا و مصطفی با هم آموزش میبینند و با هم به جبهه اعزام میشوند. آنها روزهای خوبی را کنار یکدیگر میگذارنند و دوستی عمیقی بینشان شکل میگیرد. در یکی از عملیاتهای روزهای پایانی جنگ، خمپارهای به سنگر مصطفی و ارمیا اصابت میکند. مصطفی شهید میشود، چشمان ارمیا شاهد این لحظه است. خود او هم به سختی مجروح میشود. شهادت مصطفی، ارمیا را به شدت منقلب میکند.
بازگشت به خانه و قرارگرفتن در محیط آرام خانواده و مراقبتهای مادرش هم فایدهی زیادی برای احوال ارمیا ندارد .او کمکم از دنیای اطراف خودش فاصله میگیرد و ارتباطش با دنیای اطراف به چالش کشیده میشود. ارمیا پس از دورهای پر تنش، راه شمال را پیش میگیرد تا شاید جنگل های شمال بتواند آرامش از دست رفته را به او بازگرداند. سیر و سلوک عرفانی ارمیا در جنگل چند روزی طول میکشد. خرداد 68 فرا رسیده است....
داستان ارمیا در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق آغاز میشود. ارمیا پسری از خانوادهای ثروتمند و ساکن شمال شهر تهران است. او زندگی راحت و آرامی را گذرانده و دانشجوی رشتهی مهندسی عمران است. خانوادهی او میانهای با جنگ و فرهنگ جهاد که فضای غالب جامعه در آن روزهاست، ندارند. ارمیا برخلاف خانوادهاش به این مسائل اهمیت میدهد.
زمستان 66 او تصمیم میگیرد بدون اطلاع خانوادهاش به جبهه برود. ارمیا به یکی از مراکز ثبت نام در جنوب شهر میرود و تقاضای اعزام به جبهه میکند. همانجا با مصطفی آشنا میشود. مصطفی پسری هم سن و سال اوست که در جنوب شهر ساکن است و در مغازهی رادیو تلویزیون فروشی پدرش کار میکند. ارمیا و مصطفی با هم آموزش میبینند و با هم به جبهه اعزام میشوند. آنها روزهای خوبی را کنار یکدیگر میگذارنند و دوستی عمیقی بینشان شکل میگیرد. در یکی از عملیاتهای روزهای پایانی جنگ، خمپارهای به سنگر مصطفی و ارمیا اصابت میکند. مصطفی شهید میشود، چشمان ارمیا شاهد این لحظه است. خود او هم به سختی مجروح میشود. شهادت مصطفی، ارمیا را به شدت منقلب میکند.
بازگشت به خانه و قرارگرفتن در محیط آرام خانواده و مراقبتهای مادرش هم فایدهی زیادی برای احوال ارمیا ندارد .او کمکم از دنیای اطراف خودش فاصله میگیرد و ارتباطش با دنیای اطراف به چالش کشیده میشود. ارمیا پس از دورهای پر تنش، راه شمال را پیش میگیرد تا شاید جنگل های شمال بتواند آرامش از دست رفته را به او بازگرداند. سیر و سلوک عرفانی ارمیا در جنگل چند روزی طول میکشد. خرداد 68 فرا رسیده است....
رضا امیرخانی؛ نویسندهی متعهد به انقلاب
رضا امیرخانی نویسنده و منتقد ادبی ایرانی، متولد سال 1352 در تهران است. او از دانشگاه صنعتی شریف مدرک مهندسی مکانیک دارد. امیرخانی سال 71 در حالیکه کمتر از بیست سال سن داشت موفق به گرفتن گواهینامهی خلبانی شد. به همین دلیل به او لقب «جوانترین خلبان ایرانی» را دادهاند.
امیرخانی نوشتن را از سن کم در سالهای پایان دبیرستان آغاز کرد. اولین اثر او رمان ارمیا است. رضا امیرخانی در این رمان سعی کرده است حالوهوای یک رزمندهی دوران جنگ را به خوبی برای مخاطب تصویر کند.
امیرخانی خود را نویسندهای متعهد به انقلاب اسلامی میداند و قلمش را در راه این وقف کرده است. او روابط خوبی با «آیتالله خامنهای»، رهبر معظم انقلاب اسلامی دارد. کتاب «داستان سیستان» که امیرخانی سال 1382 نوشته است، شرح سفر آیت الله خامنهای به این استان است، او در تمام این سفر «آیت الله خامنهای» را همراهی کرد. کتاب «داستان سیستان» را «انتشارات قدیانی» منتشر کرده است .
از دیگر آثار رضا امیرخانی میتوان به «ناصر ارمنی»،« منِ او»، «از به»، «نشت نشا»، «بیوتن» ، «نفحات نفت»، «قیدار»و «رهش» اشاره کرد. او برای کتاب «رهش» برندهی یازدهمین دورهی «جایزهی ادبی جلال آل احمد» شده است. کتاب «نفحات نفت» اثر رضا امیرخانی هم در دهمین دورهی «جایزه ادبی جلال آل احمد» شایستهی تقدیر شناخته شد.
امیرخانی فعالیتهای فرهنگی زیادی در کارنامه دارد. او بین سالهای 81 تا 84 سردبیری «سایت لوح»، سایت نویسندگان ادب پایداری را به عهده داشت و بعد از آن و مدتی رئیس هیئت مدیرهی «انجمن قلم ایران» بود. امیرخانی در تمام این سالها در نشریات مختلف هم به عنوان نویسنده و تحلیلگر فعال بوده است.
رضا امیرخانی نویسنده و منتقد ادبی ایرانی، متولد سال 1352 در تهران است. او از دانشگاه صنعتی شریف مدرک مهندسی مکانیک دارد. امیرخانی سال 71 در حالیکه کمتر از بیست سال سن داشت موفق به گرفتن گواهینامهی خلبانی شد. به همین دلیل به او لقب «جوانترین خلبان ایرانی» را دادهاند.
امیرخانی نوشتن را از سن کم در سالهای پایان دبیرستان آغاز کرد. اولین اثر او رمان ارمیا است. رضا امیرخانی در این رمان سعی کرده است حالوهوای یک رزمندهی دوران جنگ را به خوبی برای مخاطب تصویر کند.
امیرخانی خود را نویسندهای متعهد به انقلاب اسلامی میداند و قلمش را در راه این وقف کرده است. او روابط خوبی با «آیتالله خامنهای»، رهبر معظم انقلاب اسلامی دارد. کتاب «داستان سیستان» که امیرخانی سال 1382 نوشته است، شرح سفر آیت الله خامنهای به این استان است، او در تمام این سفر «آیت الله خامنهای» را همراهی کرد. کتاب «داستان سیستان» را «انتشارات قدیانی» منتشر کرده است .
از دیگر آثار رضا امیرخانی میتوان به «ناصر ارمنی»،« منِ او»، «از به»، «نشت نشا»، «بیوتن» ، «نفحات نفت»، «قیدار»و «رهش» اشاره کرد. او برای کتاب «رهش» برندهی یازدهمین دورهی «جایزهی ادبی جلال آل احمد» شده است. کتاب «نفحات نفت» اثر رضا امیرخانی هم در دهمین دورهی «جایزه ادبی جلال آل احمد» شایستهی تقدیر شناخته شد.
امیرخانی فعالیتهای فرهنگی زیادی در کارنامه دارد. او بین سالهای 81 تا 84 سردبیری «سایت لوح»، سایت نویسندگان ادب پایداری را به عهده داشت و بعد از آن و مدتی رئیس هیئت مدیرهی «انجمن قلم ایران» بود. امیرخانی در تمام این سالها در نشریات مختلف هم به عنوان نویسنده و تحلیلگر فعال بوده است.
در جملاتی از رمان ارمیا میخوانیم
ارمیا اگرچه تندتند نفس میکشید اما نمیترسید. بیشتر غافلگیر شده بود تا مرعوب. کمکم نفسش جا آمد. اگرچه تا حدودی ترسیده بود ولی سعی میکرد به روی خودش نیاورد.
-دستت درد نکند. انگار نمایندهی خدا بود. آمده بود من را بیدار کند و برود. میخواستند نمازم قضا نشود. خدا ممنونت هستم. خیلی به فکر مایی. یکیشان هم اگر میآدم کافی بود. لازم نبود بچه گرازها را به زحمت بیاندازی! ولی خوب دستشان درد نکند. البته خداجان، میتوانستی با باد، با پرنده، چه میدانم یک چیزهای سادهتری هم ما را بیدار کنی!
خودش از حرف خودش خندهاش گرفته بود. اگر کسی دیگر حرف میزد، به کفرگویی میافتاد. گلهی گرازها در انبوه جنگل گم شدند. صدای پایشان و صدای شکسته شدن شاخهها دیگر به گوش ارمیا نمیرسید. نسیم سبکی شروع به وزیدن کرد. احساس سرما روی پاهای ارمیا که با بزاق گراز خیس شده بودند، به وجود آمد. به پاهایش نگاه کرد. از لحاظ ظاهر هیچ فرقی با قبل نداشتند. اما بزاق خشک شدهی گراز، بشرههای رویین پوست را به هم چسبانده بود. ارمیا به سمت چشمه راه افتاد. باید پاها را میشست و وضو میگرفت. به کنار چشمه رسید. خودش را در آب زلال در نور کم قبل از سپیده نگاه کرد. هیچ شباهتی به گراز نداشت. خواست پاهایش را بشوید. ناگهان انگار کسی صدایش کرده باشد، کمر را صاف کرد. با خود شروع به حرف زدن:
-اِاِ، گراز بود... خوک وحشی... خوک غیراهلی. خوب خوک که نجسه! آخ آخ ، حالا لباس هام همه کثیف شدند. همه نجس هستند. باید با همین ها نماز بخوانم! آره دیگر، کاریش نمیشود کرد.
با خودش تمام احکام فقهی را که بلد بود، مرور کرد. شک نداشت که خوک نجس است. گراز هم احتمالا نوعی خوک بود. با لباس نجس هم که نمیشد نمار خواند. یاد حکمی افتاد که اگر وقت نماز تنگ شده باشد، در هر شرایطی میشود نماز خواند، حتا اگر لباس نجس باشد.