-
يكشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۰۲ ق.ظ
-
۲۹۵
معرفی کتاب سراشیب شرق
کتاب سراشیب شرق اثر اکتاویو پاز و ترجمه مهدی جواهریان و پیام یزدانجو، شعرهایی از هندوستان است.
دربارهی کتاب سراشیب شرق
کتاب سراشیب شرق، نتیجه سالها زندگی اکتاویو پاز در هندوستان به عنوان سفیر مکزیک است. او که شاعرپیشه بود، بهترین و زیباترین شعرهای خود را در آن دیار نوشت. سراشیب شرق جلوهی استثنایی از نبوغ شاعرانه ی او در پرتو تاریخ هند و اسطورهها و آموزههای هندو بودایی است. شعرهای اکتاویو پاز همچون ذات زندگی است. او به دنبال جلوههای هستی، لذت زندگی و معنای آن است و آنها را در شعرش، و تحت تاثیر فرهنگ هندوستان به قلم درآورده است.
کتاب سراشیب شرق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن شعرهای جهان لذت میبرید، کتاب سراشیب شرق انتخاب خوبی برای شما است.
دربارهی اکتاویو پاز
اُکتاویو پاز لوزانو ۳۱ مارس ۱۹۱۴ در مکزیکوسیتی، مکزیک به دنیا آمد. او شاعر، نویسنده، دیپلمات و منتقد مکزیکی بود. از هفدهسالگی به شعر و شاعری روی آورد و در سال ۱۹۶۲ به سمت سفیر مکزیک در هند گماشته شد و به آنجا رفت. در آنجا با «ماری خوسه ترامینی» آشنایی به هم زد و با او ازدواج کرد. خودش این واقعه را مهمترین واقعهی زندگیاش میداند. او در طول زندگی حرفهای اش به عنوان نویسنده و شاعر، جوایز بسیاری مانند جایزه ادبی سروانتس در سال ۱۹۸۱ و جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۰ را کسب کرد. پیشتر در سال ۱۹۸۰ دانشگاه هاروارد به او دکترای افتخاری اهدا کرد.
اکتاویو پاز در ۱۹ آوریل ۱۹۹۸ در ۸۴ سالگی و بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.
بخشی از کتاب سراشیب شرق
چون مادری با مهرِ کشنده
چون مامِ مخوفِ اختناق
چون مادهشیرِ خاموشِ خورشید،
موجی به بزرگی دریا، بیصدا سر رسیده،
شاهانه در یکایک ما خانه میکند.
روزهای شیشهای ذوب میشوند
و بر سینهها تاجی از خارها
و زغالهای گداخته شکل میبندد.
سلطهاش سکسکهای عبوس،
و نفسهای درهمشکستهٔ ایزدان و ددان،
با چشمانی گشوده، با دهانی آکنده از حشراتِ سوزان.
روز و شب، روز و شب،
هماره همان تکهجا را به زبان میآرند.
تابستان دهانی است بیکران، آوایی از خفقان و بخار!
امروز، مجروح و محتضر، در خط زمان میخزد،
مرگاش تمامی ندارد؛
فردا، در آوارِ سپیدهدمان، بیقرار میجنبد؛
در طویلههای پهناورِ سال،
روزهای مانده موعدِ خویش میجویند.
امروز است و چهار تولهاش،
صبحدم با دُمی از بلور،
نیمروز با یکی چشم،
غرقه در روشنای خود، بر تختِ باشکوه،
شامگاهان لبریز از پرندگان،
و شبانگاه، مسلح به ستارگانِ تابان، شاهی آمادهٔ آورد.
بالی به هم میزند خورشید،
و امروز و لحظههایاش همه را به هرسو میپراکند:
دخترکی چون جوباری از خنکای خاموش به خیابان میدود،
گدایی چون استغاثهای بیجان دوباره بر میخیزد،
تلّی از زبالهها و نیایشها، زوزهها و زنجمورهها،
گلهای سرخ در سیاهی سرخی به تیرگی میزنند،
و ارغوانها در انبوهِ آبیها،
زنانِ آجرچین سنگها را
بهسانِ خورشیدهای خاموش به سر میبرند،
دانلود رایگان