-
جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۰۸ ب.ظ
-
۵۸۳
درد…دخترک زیبا، افسرده بود.
بیماری نداشت، سختی نداشت اما نمیتوانست فراموش کند.گاهی یادآوری درد دارد. مردی بسیار میخندید. خندۀ تلخی بود.
گاهی سکوت درد دارد. دیدم کسی برای خودش درد میخرید. بیدردی هم درد دارد پدر شدن… این بهترین خبریست که یک زن به شوهرش میدهد.
اما اگر آن مرد رازهای زیادی داشته باشد، آیا پدر شدن شیرینی سابق را دارد؟
سپهر بهداد، چیزهای زیادی داشت که مخفی کرده بود.
صبح یک روز عادی بود که نسترن تصمیم گرفت همسرش را غافلگیر کند.
خانۀ بزرگ را سکوت فرا گرفته بود. از پشت پردههای تیره، نور به سختی راه باز کرده بود تا فضا را روشن کند. زن و مرد، دو طرف میز در آشپزخانه نشسته بودند و مشغول صرف صبحانه بودند. زن با دقت لقمه میگرفت و زیر چشمی به مرد نگاه میکرد و مرد به این فکر میکرد که رفتار همسرش، عجیب شده. حالت عادی در زندگیِ نسترن و سپهر، نسترن هیچ نگاهی به سپهر نمیانداخت و هیچ حرفی هم نمیزد اما سه روز اخیری که سپهر بعد از کار به خانه میآمد، حس میکرد نسترن قصد گفتنِ موضوعی را دارد و نمیتواند بگوید.
سپهر که از این حالتِ جدید و مرموز خسته شده بود، سعی کرد سر صحبت را باز کند. پس لقمهای که نگرفته بود، روی میز گذاشت و همسرش را صدا زد:
دانلود رایگان رمان تقصیر
نسترن سر بالا آورد و با نگاهی بی حس به سپهر نگاه کرد و دست از هم زدن چایش کشید. سپهر چشمان نسترن را میدید که منتظر بود اما حسی شاملِ کنجکاوی یا محبت یا نگاه یک همسر مهربان در نگاه نسترن نبود. انگار منتظر بود سپهر زودتر حرفش را بزند تا دوباره سکوت شود. بدون فکر قبلی گفت:
-من باید سه روزی برم اصفهان.
نسترن سر تکان داد و مشغول نوشیدن چای شد. سپهر از این سکوت در آزار بود. این سکوت در زندگی مشترک سالها بود که همراه سپهر و نسترن بود.
سپهر از زندگی مشترکش با نسترن ناراضی نبود. نسترن همسر نمونهای بود. شاید زیاد از حد خوب بود. دکترای تاریخ داشت و استاد دانشگاه بود. تمام اعمال و رفتارش حساب شده و از روی مطالعه بود. غذاهایی که میپخت همه از نوع عجیب و مقوی بودند. در خانۀ سپهر و سپیده از کلهپاچه و قرمهسبزی چرب خبری نبود. سبزیجات ارگانیک و روغنهای غیر مضر گیاهی استفاده میکردند. تزئینات غذا و دسر و دستمال سفرهها همه با سلیقه و عالی بودند و طراحی دکور خانه با مد روز بود. در مسائل ...
دانلود رایگان