-
جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۲۰ ب.ظ
-
۵۲۳
دانلود رمان جن ها، حاکمای دردسر ساز
خلاصه :
دانلود رمان جن ها، حاکمای دردسر ساز جنی به نام هیراد، به دستور اربابش تمام زنای روی کرهی زمین رو نابود کرده و تنها مردای جهان رو زنده نگه داشته و از اونها، به عنوان بردههایی برای حکومت به زمین استفاده میکنند.
تمام کرهی زمین در حال نابودیه و از کسی کاری برنمیاد، چه چیزی میتونه جلوی هیراد رو بگیره؟!
تو که خوب مرا میشناسی!
تو، تنها کسی هستی که میدانستی درون من، چه چیزی در حال جولان دادن است.
تو، به خوبی میدانستی که قدرت بیاندازهام، روزی کار دستم میدهد.
به خوبی میدانستی که چه خطراتی را برای تو و خانوادهمان به ارمغان آوردم.
بر آن بودم که پس از حل مشکلی که دارم، نزد تو برادر عزیزتر از جانم و خانوادهمان برگردم.
اما هیچ کدام نمیدانستیم که پس از سالها دوری، ملاقاتمان این چنین خواهد بود؛ دو برادر، یکی جنی خونخوار و دیگری انسان!
*حاکمیت زمین
ارباب اجنه، هرموس، با لبخند کریهش رو به هیراد گفت:
-میدونی که خیلی ساله ما اجنه، آرزوی حکومت به زمین رو داریم و
بیشتر از این نمیخوایم مخفی بمونیم. وقتی تو به وجود اومدی، قدرت بینهایتت
از همون اول هم توجه من رو جلب کرد. تو کسی هستی که راحت
میتونی زمین رو در اختیار اجنه قرار بدی؛ اینجوری دیگه همهی جهان و هفت آسمون
مال ما میشه و نیازی نیست مخفی بشیم و از انسانا فاصله بگیریم.
دانلود رمان جن ها، حاکمای دردسر ساز
چشمای قرمز هیراد، از فکر اینکه روزی اجنه حاکم زمین بشن
و بتونن آزاده در اون بمونن، برق زد و تمام وجودش غرق شادی شد. با صلابت و لحن محکمی گفت:
-باعث افتخار منه که میتونم ارباب و تمام اجنه رو به آرزوی دیرینهشون برسونم.
لبخند چندشآور هرموس تمدید شد و گفت:
-برای این کار، اول باید از شر زنا و دخترای روی کرهی زمین راحت بشیم
تا تولید مثل انسانها متوقف بشه و مردای روی زمین، بردهی ما بشن.
کشت و کشتار دوست داشت، عالی بود! سر خم کرد و با افتخار گفت:
-چشم ارباب… امر، امر شماس. من این دنیا و کرهی زمین رو از وجود زنا و دخترا پاک کرده
و اون رو در اختیار شما قرار میدم.
رایان که تا اون لحظه کنار باقی اجنه ساکت ایستاده بود، با شنیدن این جمله،
با کلافگی نگاهش رو از هیراد گرفت و به ارباب داد. کسی جرئت صحبت
یا مخالفت کردن نداشت اما چیزی که ارباب دستور داده بود، یه مسئلهی ساده نبود
که بشه به راحتی از کنارش گذر کرد.
رایان سرش رو پایین انداخت تا ارباب، تردید و دودلی اون رو از چشماش نخونه،
هیراد اما با سردی تمام با چشمای قرمزش به ارباب چشم دوخت و گفت:
-همین امروز ترتیبشون رو میدم.
دانلود رایگان