-
يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۹، ۰۸:۴۳ ب.ظ
-
۳۹۴
معرفی کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید
پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید اثر میچ آلبوم، نویسنده رمان پرفروش سهشنبهها با موری است. میج آلبومدر این اثر نیز داستانی از زندگی میگوید اما با روایتی متفاوت. زندگی اینجا از انتها آغاز میشود.
خلاصه کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید.
ادی سرپرست تعمیرکاران پارک رابی پیر در اثر یک سانحه در شهربازی میمیرد. او در دنیای پس از مرگ به هوش میآید و درمییابد که بهشت، مقصد سفر نیست بلکه جایی است که انسان زندگیاش را مرور میکند. ادی در این سفر پنج نفر را ملاقات میکند و در هر ملاقات از بخشی از زندگیش آگاه میشود و پاسخ سؤالاتی که در طول زندگی همیشه با او بودهاست را پیدامیکند.
میج آلبوم در این اثر سعی میکند وجه دیگری از بهشت را به ما نشان دهد، وجهی به نام آگاهی از چراهای زندگی. بهشت در کتاب آلبوم جایی است که انسان سبکبار میشود، دلیل اعمال افراد را درمییابد و میتواند آنها را بهراحتی ببخشد. هنگامی که ذهن، آگاه شده و کینهها برطرف میشوند، رسیدن به بهشت آسان و ممکن خواهدشد.
خواندن کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر به خواندن رمانهایی با موضوع نگاه نو و تازه به زندگی و رمانهایی با درونمایه فلسفی روانشناسانه علاقه دارید این اثر را بخوانید.
درباره میج آلبوم
میج آلبوم نویسنده و روزنامهنگار امریکایی است. او مجری تلوزیون و رادیو و نوازنده هم هست. میج آلبوم را بیشتر به خاطر داستان های الهامبخشی که درباره زندگی مینویسد، میشناسند. علاوه بر کتاب حاضر از آثار آلبوم میتوان به نفر بعدی که در بهشت ملاقات میکنید، سه شنبهها با موری و اولین تماس تلفنی از بهشت اشاره کرد.
جملاتی از کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید.
ادی در زمان مرگش پیرمردی قوزی، سپید مو، با گردنی کوتاه، سینهای پهن، ساعدهای کلفت و خالکوبی محو شدهای از نشان ارتشی بر شانهٔ راستش بود. حالا پاهایی لاغر با رگهای برآمده داشت، و زانوی چپش که در جنگ آسیب دیده بود، بر اثر التهاب مفاصل از کار افتاده بود.
برای راه رفتن از عصا استفاده میکرد.
چهرهاش بر اثر تابش آفتاب لکدار و زمخت شده بود، ریش خاکستری و فک پایینیاش کمی برآمده بود و او را مغرورتر از آنچه احساس میکرد، نشان میداد.
سیگاری پشت گوش چپش میگذاشت و دسته کلیدی به کمربندش میآویخت.
کفشهای کف لاستیکی میپوشید و کلاه کهنهٔ کتانی به سر میگذاشت.
یونیفرم قهوهای رنگ و رو رفتهاش او را در هیبت یک کارگر نشان میداد، البته او واقعا یک کارگر بود.
دانلود